پسرک از راز شوم پدر و مادرش با خبر بود

پسرک نمخواست در مورد علت فرارش از خانه صحبت کند و میگفت مگر ادم برود خانه پدربزرگش یعنی از خانه فرار کرده؟

پسر نوجوان در سینه رازی داشت که موجب عذابش بود و همین موضوع خانواده اش را نگران کرده بود.او حاضر نبود توضیح بدهد و با توجه به تهدیداتی که خانواده اش وی را متوجه ساخته بودند حساسیت این موضوع را بیشتر میکرد.

به همین دلیل پسر‌ نوجوان و خانواده‌اش برای بررسی علت دقیق ماجرا به مرکز مشاوره آ‌رامش پلیس Police خراسان‌رضوی معرفی شدند.

پس از این مشاورت بالاخره پسرک لب به سخن گشود و علت فرار کردنش از خانه پدری و پناه بردن به خانه پدر بزرگش را بیان کرد.

او اینگونه بیان کرد: پدر و مادرم هر شب یه گوشه ای می نشستند و مدام سرشان توی گوشیشان است.و اصلا به منو برادرم توجهی ندارند.و با هم ارتباطی ندارند.یکبار در گوشی پدرم متوجه شدم که پدرم در حال دیدن تصاویر نامناسبی است.چند بار به حرکات او دقت کردم و دیدم زیر لب لبخندی دارد و به اطرافش توجهی ندارد.

به همین دلیل از پدرم فاصله گرفتم.به مادرم نزدیک شدم و متوجه شدم که او نیز با همکارانش محتوای نامناسب را رد و بدل میکند .کم کم نسبت به او نیز حس تنفر پیدا کردم .به همین دلیل از هر دو آنها فاصله گرفتم و بخاطر حس تنفری که داشتم نسبت به آنها دهن کجی میکردم و باعث میشد هر روز کتک بخورم.

پس به خانه پدر بزرگم رفتم و از پدر بزرگ و مادر بزرگم خواستم که مرا پیش خودشان نگه دارند.

 البته نمی‌توانستم بگویم برای چه چنین تصمیمی گرفته‌ام. خیلی ناراحت بودم. من از کوچکی پدر و مادرم را خیلی قوی می‌دیدم و به آ‌ن‌ها افتخار می‌کردم. ولی خودشان کاری کردند که احساس بدی نسبت به هردوشان پیدا کرده‌ام.حسم این است که دیگر به هیچ‌کس اعتمادی نیست. درپی اظهار‌ات پسر نوجوان و پیگیری کارشناسان مشاوره، مشکلات این خانواده کمتر شده و والدین این خانواده نیز پی به اشتباهات خود برده‌اند و در تلاش هستند تا یک زندگی خوب و شاد را با توجه بیشتر به فرزندانشان ایجاد کنند.

0 پاسخ

پاسخ دهید

میخواهید به بحث بپیوندید؟
مشارکت رایگان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *