زندگیم یکنواخت بود خواهرزاده 3 ساله‌ام را کشتم

قتل کودک 3 ساله – کشتن خواهرزاده 3 ساله

قتل کودک 3 ساله – کشتن خواهرزاده 3 ساله

زندگیم یکنواخت بود خواهرزاده 3 ساله‌ام را کشتم
روز 28 فروردین ماه سال 97 ساعت 15 به کلانتری 205 صحن مطهر خبر گم شدن یک پسربچه 3 ساله را دادند. جست و جو برای یافتن پسربچه شروع شد و در آخر جسد خون آلود کودک را در گوشه سرویس بهداشتی نزدیک قطعه 220 بهشت زهرا پیدا کردند. این موضوع به اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ اعلام شد و پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد و در اختیار اداره دهم پلیس برای رسیدگی قرار گرفت. در ابتدای تحقیقات به تحقیق از پدر، پدربزرگ و خاله پسر بچه پرداختند.
پدربزرگ قربانی:
من به همراه دانیال و خاله‌اش برای فاتحه خواندن بر سر مزار همسرم در بهشت زهرا رفتم. سر مزار خاله‌اش دست دانیال را گرفت و با هم به سرویس بهداشتی رفتند. پس از گدشت چند دقیقه متوجه شدم که دانیال گم شده است.
پدر دانیال:
در خانه بودیم که خواهر همسرم به منزل زنگ زد و همسرم جوابش را نداد. به من زنگ زد و گفت که پسرم همراه وی و پدربزرگش به بهشت زهرا رفته و گم شده است. سریعا به بهشت زهرا آمدیم و دنبال دانیال گشتیم تا اینکه به ما خبر دادند که دانیال پیدا شده است. هنگامی که به قطعه 220 رفتم تا پسرم را تحویل بگیرم متوجه شدم که پسرم کشته شده است.
به گفته‌ی پدر دانیال، خواهر همسرش با بچه دار بودن آنها مشکل داشته و هر وقت که به خانه آنها می‌خواستند بروند می‌گفته که دانیال را نیاورند.
با توجه به شواهد و دلایل مریم 35 ساله، خاله دانیال آخرین کسی بوده که با مقتول بوده، وجود تناقض‌هایی در اظهارات وی و شکایت پدر مقتول، اداره دهم پلیس تحقیقات از این خانم را در دستور کار خود قرار دادند.
خاله دانیال:
حوالی ساعت 12 پدرم به منزل خواهرم رفت و فرزند خواهرم را با خودش آورد و هرسه به سمت بهشت زهرا سر مزار مادرم در قطعه 220 رفتیم. حوالی ساعت 2 به مزار مادرم رسیدیم و من خواستم به سرویس بهداشتی بروم که دانیال در نیمه راه پشیمان شد و برگشت. من خیال کردم که پیش پدرم برگشته است ولی هنگامی که از پدرم در مورد دانیال پرسیدم گفت که از دانیال خبری ندارد.
اما در انتها وی اعتراف به قتل خواهرزاده 3 ساله خود کرد.
«چاقویی را از پیش تهیه کرده و داخل کاپشن خود پنهان کرده بودم، ناگهان به ذهنم رسید او را بکشم. با خواهر و شوهر خواهرم اختلاف داشتم و زندگی برایم یکنواخت و خسته کننده شده بود با چاقو حدود 4 ضربه به گردن دانیال زدم تا اینکه غرق در خون شد سپس سوار تاکسی شدم تا به خانه برگردم و در بین راه چاقو را در خیابان انداختم.

0 پاسخ

پاسخ دهید

میخواهید به بحث بپیوندید؟
مشارکت رایگان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *